۱۳۹۳ بهمن ۱۱, شنبه

فقط خمینی نبود که دروغ میگفت...



فقط خمینی نبود که دروغ میگفت. بسیاری از نویسندگان نشریات و مجلات نیز ،
در تعریف از خمینی ای که با احساس `` هیچ `` آمده بود و اغراق از او و تضعیف بختیار با هم مسابقه گذاشته بودند،

هوشند اسدی، در روزنامه کیهان به کارکنان : ما این آزادی بیان را نه فرش قرمزی جلویِ پایِ بختیار، بلکه تبدیل به گلوله سرخی به سینه او خواهیم کرد!

و این حالت به تمام نشریات دیگر نیز سرایت کرد!
از همه حیرت بر انگیز تر نوشته علی‌ اصغر حاج سید جوادی، نویسنده، روشنفکر و حقوقدان، نشریه جنبش:

امام می‌آید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشت‌های سرخ شقایق را می‌پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد می‌کند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمی‌گوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمی‌زند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمی‌دهد، مردم برادر هم می‌شوند و نان شادی‌شان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم می‌کنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صف‌های نان و گوشت، صف‌های نفت و بنزین، صف‌های مالیات، صف‌های نام‌نویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند می‌زند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.

و ۱۲ بهمن ۵۷، امام آمد!



















۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

مجسمه شاه عباس صفوی ،استاد ایرج محمدی و انقلابی برایِ از بین بردن تمام زیبایی‌ها




انقلابیون بیش از هر موردی باید مرهون دودمان صفوی میبودند که ایرانیان را ‌شیعه دوازده امامی کردند، اما در 
پاسخ مجسمه شاه صفوی را پایین کشیدند و سر به نیست کردند.


مجسمه ای که طرح و حالت آن ( مثل بسیاری طرحها‌هایِ دیگر دوران پهلوی) به مسابقه گذاشته شد. استاد ایرج محمدی که سال ۱۳۵۰ تازه فارغ التحصیل شده بود و جوانی‌ پر انرژی و پر انگیزه می‌نمود برنده آن طرح شد. مجسمه شاه عباس حدود ۶ متر و با ۹ تن برنز و ظرافت کاری‌هایِ بسیار اثر فوق‌العاده‌ای شد که زیبایی‌ بخش میدان دروازه شیراز اصفهان بود.

اما انقلابیون مجسمه به آن زیبایی‌ را پایین کشیدند و جایی‌ دفن کردند. استاد ایرج محمدی سال‌ها بعد پی‌ گیر ماجرا‌ میشود و متوجه این جریان که محل دفن مجسمه را فقط شهردار سابق اصفهان میدانسته و او هم حالا فوت کرده است! 

اثر هنری پاره‌ای از وجود هنرمند است.گویی استاد ایرج پاره‌ای از وجودش را که سال‌هایِ جوانی‌ رویِ آن شبانه روز وقت گذاشته بود برایِ همیشه از دست داده بود و اصفهان نیز آن زیبایی‌ تاریخی‌ ا‌ش را. استاد ایرج مجسمه سهراب سپهری و باقر خان را هم ساخته بود، پس از انقلاب به او گفتند بیخود کردی ساختی!

اما عجیب آنکه سال ۱۳۷۹، از استاد ایرج خواستند مجسمه دیگری بسازد، او هم کاوه اهنگر را با چیره دستی‌ بسیار ساخت، مجسمه مدتی‌ در میدان بود سپس از میدان برداشته شد و در گوشه‌ای از انبار انداخته شد!

استاد ایرج غم‌گین مینماید هنرمند چیره دستی‌ که نه کسی‌ هنرش را دید و نه تحسین کرد... گنجینه یِ سال‌ها کار و دقت او فقط زیر خاک رفت... استاد ایرج غمگین مینماید...همچون پدری که فرزندانش را از دست داده است